دوسوک لی
پس از آن من در راندن سوک لَی ماهر بودم با سوک لَی سفید فلزی ام از همه در مسابقه پیش می افتادم تا اینکه آصف آخوند آنرا به زور از من گرفت.
روزها - به دنبال شب ها در دقیقه دقیقه ی ساعت فرو ریخت و من عمر خورده تر گشتم تا اینکه روزی از دعای خیر شما وسعت نظر خویش صاحب دوسوک لَی (دوچرخه ) شدم دوسوک لی بود کهنه وبسیار فرسوده شاید ده بیست نفر با ان راندن را اموخته بودند.
دوسوک لی را به میدان هموارتر بردم تا سوار شوم سنگی را یافتم و بر ان بالا شدم و از انجا برزین پریدم و دوسوک لی را در حرکت اوردم .
دوسوک لی به سرعت می دوید هنگامیکه خود را به روی سوک لی یافتم سخت ترسیدم اما معجزه ای رخ داد و شوقی در دل یافتم ...
مهرو هیبت هست ضد همدیگر
این دو ضد را دیدجمع اندر جگر
کوشیدم عنان دوسوک لی را به دلخواه خود بگردانم دراین کار توفیقی حاصل نکردم اما کو تجربه
سر گذشته از طبیب بال استه ...
دوسوک لی به اراده ی خود رفت و مرا میان خاروخاشاک پرتاب کرد و خودرا انطرفتر انداخت و از خنده دنده بر شد .
ولی من اموختم که چگونه دوسوک لی را بگردانم .
یعنی از اشتباه نترسم ونگارش خویش را درمعرض نقد خواننده گان بخصوص اگاهان بیدار و اهل هنر قراردهم .
متکلم را تاکسی عیب نگیر د سخش صلاح نپیذیرد .
به بهانه اغاز گفتار سروده ای و تک بیتی می اورم
زورق درز دیده ام کشتی نوح نمی شود
رسیدنم که یا نصیب توبه نوح نمی شود
دوستان انچه را می نگارم باید مورد نقد و بررسی قرارگیرد خاطرتان ارام باشد .
من از نقد و حتی گفتن های نیشدار و تند هراسی ندارم .
هیچ ادابی و ترتیبی مجو
هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...
با احترام شیفته گمنام
کاش ز اندوه زمان بفرسایم